جفت شش!

ساخت وبلاگ

سیما گریه میکنه با حرص میگه: خودکشی؟! توووو...؟! واقعا میارزید؟! مادر پدرت چه گناهی دارن؟ اونهمه سال از عمرت رفت بس نیس؟

بی‌حال رو تخت دراز کشیدم هیچی نمیگم گریه میکنم فقط گوش میدم ...

گریه میکنه میگه: میفهممت نون جون..  حیفی نون جون حیفی... 

میگم: سیما میگفتم همه دنیا یه طرف اون یه طرف.. من چه بدی کردم اینقد ازم متنفره؟ 

سیما: گریه میکنه..‌ 


جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:41

من هیچی نمیگم. با هیشکی حرفی نمیزنم. از هیشکس هیچی نمیخام. هیچی نه حالمو خوب میکنه نه بد... نه بد کسیو میخام نه کاری ب خوبشون دارم... نه از بودن و داشتن چیزی ذوق میکنم نه از نداشتن و ازدست دادن کسی یا چیزی ناراحت ... حتی مرگ ... صفرِ صفرم! صفر مطلق...

نشستم سکوت کردم. سکوت روی همه‌ی دنیا... نشستم منتظر اون خدایی‌م ک گفته "انا عند المنکسره قلوبهم" ببینم تا کجا میخاد ببره.. نشستم ببینم عدالتشو چجوری میخاد نشونم بده ...
جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:41

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 172 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:41

توی کمدو ک تمیز کردم برگشتم بیام پایین یهو دیدم یه جعبه وسط جا مونده...‌
قلبم یهو تیر کشید ...
وسایلش از خودش وفادارتر؟ کجای دلم بزارم این همه بی معرفتی رو؟
بعد بیایین بگین گریه بسه ...

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:41

ساعت چهار و پنجاه و چهار دقیقه صبحه! احساس میکنم یه چیزی سر دلمه خوابو از چشمم پرونده.. پا میشم میرم آشپزخونه... در یخچالو باز میکنم سه‌چهارتا توت فرنگی میخورم برمیگردم توتخت. میشینم رو تخت. بعد بدون هیچ حرفی میزنم زیر گریه... از حجم اینهمه دلتنگی تلنبار شده روی قلبم... عین فیلمای صامت... همینقد ساده... 

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 189 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:41

میخاستم اینجارو پاک کنم. میخاستم مثل دفعه پیش یه مدت بفرستم رو هوا. میخواستم از حرفای همکارم ک میگفت "حس می کنم یه چیزی یهو انداختت" بگم. میخاستم از حرفای سارا ک میگفت "زمان دانشگاه خیلی پر شر و شور و جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:41